فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

مهربان فاطمه و علی کوچولو

یه روز قشنگ دیگه......

1391/7/11 6:13
1,192 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الجمیل

سه شنبه-11/7/91-6صبح

سلام.یه روز قشنگ دیگه شروع شد...امروز روز سومیه که مهربان فاطمه ی عزیزم میره پیش دبستانی...منهم خیلی خوشحالم...هر روز صبح خیلی مشتاق و خوشحال از خواب بلند میشه...وااااای خدایا ممنونم که فاطمه ی من خوشحاله...روز اولی که بردمش مهد بچه هایی که اومده بودن گریه میکردن و از ماماناشون جدا نمیشدن...تو این اوضاع مهربون فاطمه ی من میگفت مامان تو برو دیگه بعدا بیا دنبالم...خدایا شکرت...بالاخره دخترم احساس استقلال میکنه...مربیش هم ازش راضیه و تعریفشو میده و میگه خیلی خانومه...ماشالله...مامان قربونت بره...

راستی حالا که مهربون فاطمه از صبح تا یک بعدازظهر میره مهد منهم تصمیم گرفتم به سلامتیم بیشتر اهمیت بدم و از امروز هم باشگاه میرم و هم استخر...سلامتی نعمتیه که تا از دستش ندیم قدرشو نمیدیم...باید سعی کنیم قبل از هر اتفاقی قدرشو بدونیم...البته سلامتی بچه بی ربط با سلامتیه مادرش نیست و این باعث شده منو به فکر بندازه..

یه چیز دیگه هم هست ..ااون هم اینکه ورزش باعث شادابی روح هم میشه..مخصوصا من که تمام روز رو با فاطمه گلی تنهام...نمیخوام دچار افسردگی بشم...آخه این روزا خیلی ها دچارش شدن..

این روزا دلم زیارت آقا علی بن موسی الرضا ع رو میخواد...خدا قسمت همه ی مشتاقان کنه...

حالا هم که ساعت 6صبحه خانوم سحر خیز شده و میگه مامان بریم مهد...عجبا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!متفکر

باید برم به این مهربون دخترم یه صبحانه ی خوب بدم و بعد هم کم کم آماده بشیم ببرمش مهد...باز هم میام...التماس دعا

یا علی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ریحانه النبی
11 مهر 91 10:42
ان شاءالله به سلامتی روزی مراتب بالاتر رو کنه و مبلغ اسلام بشه
غزل
11 مهر 91 13:16
معصومه جون انشاالله دانشگاه رفتن مهربون فاطمه رو ببینی در عصر ظهور...
زهره
11 مهر 91 22:47
سلام نازنین امیدوارم موفقر باشی و بهت خوش بگذره توی باشگاه و استلخ! البته امیدوارم به اون بلایی که من دچارش شدم دچار نشی چون من هم چند روزی می رفتم باشگاه و انقد احساس شادابی و طراوت می کردم که نگو البته با اونا ایروبیک کار نمی کردم و فقط از وسایلشون استفاده می کردم ولی بخاطر اینکه برای ایروبیکشون از آهنگ های عروسی یا بهتر بگم ا ز اصوات آتشین استفاده می کردن مرجع محترم دستور فرمودن که رفتنش اشکال داره و من هم دیگه نرفتم و اون خانوووووووووووووووم هم بقیه ی پولمو بالا کشید. الان هم که دارم میرم استخر بعضی روزا میان و به بهانه ی ایروبیک در آب آهنگ میذارن و خلاصه.... منم می خوام فردا زنگ بزنم تربیت بدنی شهرمون و حسابی بشورمشون! البته من سه جلسه بیشتر از آموزشیم نمونده و می تونم بعد از اون توی سانس های دیگه برم و این مصائب رو تحمل نکنم. ولی در کل کار خوبی کردی به فکر ورزش افتادی. اینجوری آقا هم راضی ترن انشاءالله. موفق باشی گل خانوم1
فرشته
12 مهر 91 14:33
واااایییییییییی انشاالله دانشگاه رفتنش رو جشن بگیری
زهراسادات
15 مهر 91 8:07
شروع نیمه جدید دیگری از زندگی مهربان فاطمه رو بهتون تبریک میگم امشالله مدارج بالای علمی و دانشگاهی رو طی کنه
یاس خانم
21 مهر 91 10:17
سلام دوباره خوش به حالت خانمی که فرصت داری بری ورزش کنی من هنوز درگیر درسهام هستم و خیلی هم گرفتار البته تنبلی هم میکنم ها ولی هنوز احساس میکنم وسط زمین وهوا هستم وقتی به ثبات برسم دوباره عزمم را جزم میکنم مثل قدیم ها میرم ورزش واقعا سلامتی یه نعمت بزرگه من به دخترهای دبستانی درباره ی شگفتی های بدن و سلامتی صحبت میکنم واقعا قدرش را میدونم. از عکس های فاطمه خانم گل معلومه که خانومه و خیلی باادبه یه مشکلی که ماهم در مهد داریم ناز کردن دخترها و گریه هاشون برای مامانشون هست بعضی هاشون خیلی ساکت هستند این برمیگرده به رفتارتون توی خونه چون به دخترتان اجازه تصمیم گیری دادید همین باعث میشه که احساس استقلال کنه. یازهراس صلوات