آمدم ای شاه پناهم بده...
به نام خدای مهربونم...خداجون عاشقتم یکشنبه...30/7/1391-ساعت 19 دلم امام رضا میخواد...بدجوری بهش نیاز دارم...یه زیارت پر مغز و پر اشک...همیشه عادتم اینه که از درب طلا که وارد شدم دستی برسینه عرض ارادت کنم...بعد هم با کمی فاصله از درب نزدیک ضریح بایستم...همیشه به اینجا که میرسم انگار زمین و زمان متوقف میشه...چشمام دیگه جایی جز ضریح خوشکل آقا رو نمیبینه... صدای گریه ها و ضجه ها فقط اینجاست که به تو آرامش میده..همه جا آقا هست...میدونم هیچ حاجتیم رو زمین نمیمونه..نمیدونم چه سریه...الله اکبر به این همه عظمت..شاید نقطه ی شروع و پایان دنیا همینجاست...ضربان قلبم رو احساس میکنم..اینجاست که صدای هق هق هام بلند میشه و خجالت نمیکشم..اینج...