فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

مهربان فاطمه و علی کوچولو

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند.........................

1391/7/8 6:17
1,247 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه-8/7/1391-ساعت 5:30صبح

............................................

سلام

خیلی وقتا فکرم مشغول موضوعات مختلف میشه...فکر اینکه هرکدوم از ماها توی جایگاههایی که هستیم وظایفی داریم.....

مدتها این مطلب جز دل مشغولی هام شده که آیا من این جایگاه رو درک کردم یا نه و اگر میدونم به وظیفم عمل میکنم یانه..یکی از جایگاههایی که من و خیلی از شماها دارین مادر و پدر بودن..

خیلی وقتها میترسم که با یه عمل اشتباه ولو غیراگاهانه در آینده ی دخترم مخاطره ایجاد کنم....بیشترین چیزهایی که برام مهمه اینه که مهربان فاطمه ی من  بدونه در درجه ی اول یه انسانه و بعد ازاون به جایگاه ویژه ی خودش که همون رحمت الهیه پی ببره...

حالا اگر به این درک و شعور رسید چه کنه تا بتونه حفظش کنه..

البته دائم لابه لای بازی های کودکانه با یگانه دخترم حرف میزنم..شاید مثل یه انسان بزرگ حرف منو نفهمه ولی لااقل من آروم میشم..هرچند که میدونم روزی این حرفهای مادرانه از ضمیر ناخوداگاهش برمیخیزن و در درون او انقلابی به پا میکنن..

گاهی در اوج شادی داشتن فاطمه دلم میگیره و اشکهام جاری میشه..مثل الان که واقعا بی قرارم..دغدغه ی آینده ی او...تربیتش...بصیرت واگاهی...حجاب وعفاف و حیا...زن بودن و همسر بودنش و هزاران فکر دیگه..

میدونم که باید اول مربی خودم باشم تا بتونم مادر خوبی برای مهربان فاطمه باشم...ولی احساس کوچک بودن و قاصر بودن میکنم..

.........................

خدایا تو تنها مربی عالم خلقتی که همه طفیلی از ذات رحمانیت تو دارن...خدایا تو دستان مرابگیر...اگر مرا شایسته نمیبینی و مرا رها به حال خودم کردی که البته تو مهربانتر از حرفهای کوچک من هستی...ولی باز هم اگر مرا شایسته نمیبینی از تو میخواهم که فاطمه ی مرا در این عصر حیران بودن تنها مگذاری...خدایا از همین حالا دستان کوچک فاطمه ام را بگیر و اورا خود پرورش بده..هر چند که تو از وقتی که ما از رحم مادرانمان به عالم هستی آمدیم دستانمان را گرفتی..نه بازهم اشتباه گفتم ..تو از وقتی جنینی بیش نبودم و حتی عقب تر زمانی که گفتی باش و من بوجود امدم هوای مارا داشتی.....

..........................

خدایا یه حق حبیبه ات فاطمه(س) ..فاطمه ی مرا فاطمی کن و او را در زمره سربازان شایسته ی ولی عصر (عج الله)قرار بده...پروردگارم بدون اینکه مرا در نظر بگیری به دخترم نظر کن...چون من کوچکتر از آنم که مادر سرباز امام عصرم باشم...ولی تو آنقدر بزرگی که نظری کیمیا کند...

(آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ....آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند)

خدایا لحظه ای مارا به حال خودمان وامگذار...آمین یا رب العالمین

یا علی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

زهره
8 مهر 91 11:10
سلام معصومه جانم خیلی خوشحالم که دوباره برگشتی با انرژی و پر از خبر و از حرفهای قشنگت هم در مورد دل گرانی های مادرانه خیلی استفاده کردم و لذت بردم و با اینکه خودم هنوز مادر نشدم ولی فک می کنم درکت کنم. ممنون که عکس علی آقا رو هم برامون گذاشتی من که زنگ زدم بهشون تبریک بگم جواب نداد و پیام دادم بنده خدا الان خیلی سرش شلوغه و خواب و خوراک نداره... ببینم بیست و یکم منزل تشریف دارین؟
فرشته
8 مهر 91 12:46
عزیزم مطمئن باش خدا هیچ دعایی رو بی جواب نمیذاره و مهربون فاطمه هم به لطف پروردگار همونی میشه که دل مهربونت میخواد
مامان حانیه
8 مهر 91 12:52
امیدوارم بتونیم وظیفمون رو در قبال فرزندانمون ومهم تر از اون ائمه وپروردگاردرست انجام بدیم تا اون دنیا شرمندشون نشیم
مامان نفس طلایی
8 مهر 91 20:17
انشالله خود خدا با نیت پاکی که داری کمکت می کنه
بابا جون یسری
8 مهر 91 21:20
سلام و درود ؛ دغدغه های مادرانه تان را می ستایم و خوشحالم که هنوز هستند کسانی که قبل از آنکه غم آذوقه و آسایش را بخورند ، دل نگران آتیه معنوی دلبندشان می باشند و این یعنی موهبت الهی . یا علی - التماس دعا
مامان حانیه
9 مهر 91 0:08
سلام دوست عزیز ممنون که به ما سرزدیدراستش منظورتون رو از دوست حوزه متوجه نشدم یعنی ما هم رو می شناسیم؟؟؟؟؟؟راستی برو خصوصی
مامان علی اکبر
9 مهر 91 2:36
سلام,ماشاالله به این دختر ناز خدا براتون نگه ش داره. به وبلاگ پسر منم بیاید خوشحال میشم.
مامان حانیه
9 مهر 91 9:29
سلام عزیزم خدا فاطمه جون رو براتون نگه داره ممنون از لطفتون برو خصوصی عزیزم
فاطمه سادات
10 مهر 91 18:29
ممنونم چه دعای قشنگی کردی درحق فاطمه... خوش بحال فاطمه با وجود مادری مثل شما
مامان تسنيم سادات
10 مهر 91 18:32
سلام ماماني دلم براتون تنگ شده بود ... ماماني جون براي تسنيم من هم دعا کنيد ... آرزوي منم براي تسنيم همينه...
غزل
10 مهر 91 20:24
مامانی درسا
11 مهر 91 1:54
الهی بگردم نگاه این وروجکو چه ماه شده ماشاالله عزیزم دوباره ما اومدیم دلمون واستون یه ریزه شده بود ببوس این قند عسلو
مامان( فاطمه، گل بابا)
16 بهمن 91 14:23
سلام هزار ماشاءالله خدا حفظشون کنه وکنیز صاحب نامش بشه ان شاءالله. با اجازه لینکتون میکنم ومنتظر مبارکتون هستم