آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند.........................
بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه-8/7/1391-ساعت 5:30صبح
............................................
سلام
خیلی وقتا فکرم مشغول موضوعات مختلف میشه...فکر اینکه هرکدوم از ماها توی جایگاههایی که هستیم وظایفی داریم.....
مدتها این مطلب جز دل مشغولی هام شده که آیا من این جایگاه رو درک کردم یا نه و اگر میدونم به وظیفم عمل میکنم یانه..یکی از جایگاههایی که من و خیلی از شماها دارین مادر و پدر بودن..
خیلی وقتها میترسم که با یه عمل اشتباه ولو غیراگاهانه در آینده ی دخترم مخاطره ایجاد کنم....بیشترین چیزهایی که برام مهمه اینه که مهربان فاطمه ی من بدونه در درجه ی اول یه انسانه و بعد ازاون به جایگاه ویژه ی خودش که همون رحمت الهیه پی ببره...
حالا اگر به این درک و شعور رسید چه کنه تا بتونه حفظش کنه..
البته دائم لابه لای بازی های کودکانه با یگانه دخترم حرف میزنم..شاید مثل یه انسان بزرگ حرف منو نفهمه ولی لااقل من آروم میشم..هرچند که میدونم روزی این حرفهای مادرانه از ضمیر ناخوداگاهش برمیخیزن و در درون او انقلابی به پا میکنن..
گاهی در اوج شادی داشتن فاطمه دلم میگیره و اشکهام جاری میشه..مثل الان که واقعا بی قرارم..دغدغه ی آینده ی او...تربیتش...بصیرت واگاهی...حجاب وعفاف و حیا...زن بودن و همسر بودنش و هزاران فکر دیگه..
میدونم که باید اول مربی خودم باشم تا بتونم مادر خوبی برای مهربان فاطمه باشم...ولی احساس کوچک بودن و قاصر بودن میکنم..
.........................
خدایا تو تنها مربی عالم خلقتی که همه طفیلی از ذات رحمانیت تو دارن...خدایا تو دستان مرابگیر...اگر مرا شایسته نمیبینی و مرا رها به حال خودم کردی که البته تو مهربانتر از حرفهای کوچک من هستی...ولی باز هم اگر مرا شایسته نمیبینی از تو میخواهم که فاطمه ی مرا در این عصر حیران بودن تنها مگذاری...خدایا از همین حالا دستان کوچک فاطمه ام را بگیر و اورا خود پرورش بده..هر چند که تو از وقتی که ما از رحم مادرانمان به عالم هستی آمدیم دستانمان را گرفتی..نه بازهم اشتباه گفتم ..تو از وقتی جنینی بیش نبودم و حتی عقب تر زمانی که گفتی باش و من بوجود امدم هوای مارا داشتی.....
..........................
خدایا یه حق حبیبه ات فاطمه(س) ..فاطمه ی مرا فاطمی کن و او را در زمره سربازان شایسته ی ولی عصر (عج الله)قرار بده...پروردگارم بدون اینکه مرا در نظر بگیری به دخترم نظر کن...چون من کوچکتر از آنم که مادر سرباز امام عصرم باشم...ولی تو آنقدر بزرگی که نظری کیمیا کند...
(آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ....آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند)
خدایا لحظه ای مارا به حال خودمان وامگذار...آمین یا رب العالمین
یا علی