وتبارک الله احسن الخالقین.........
به نام خداوند زیبا آفرین
یکشنبه-١٠ اردیبهشت١٣٩١-ساعت١:٠٠نیمه شب
-امروز باز هم دندون درد اومده سراغم.٤تا استامینوفن خوردم.امروز یه عالمه کار هم کردم.این کار خونه هم که تموم شدنی نیست!
فاطمه خانومی هم امروز راه میرفت و می میومد بغلم و میگفت :مامان خوشکلم دوست دارم و دایم دستمو می بوسید.خدایا دلم ریش میشه.غم به دلم چنگ میزنه.چه جوری دوریشو تحمل کنم.
فردا اگه خدا بخواد باید برم واکسن مننژیت بزنم برا مکه.دوشنبه هم وقت دندون پزشکی و بیناسنجی دارم.سه شنبه هم یه دکتر دیگه!!!!
این هفته همش باید برم دکتر.
تا یکشنبه ٧روز مونده تا قسمت بشه و ما بریم مدینه ی منوره.الحمدلله رب العالمین.خدایا واقعا ممنونتم.
راستی بچه ی پروانه خانوم دوست جون جونیم پسره.ان شاالله سرباز آقا باشه . صحیح و سالم دنیا بیاد.
امروز یه عکس خیلی جالب توی یکی از این وبلاگ ها دیدم دلم نیومد براتون نزارم.با دیدن این عکس مو روی تنم سیخ شده و گریم گرفت.خیلی عکس قشنگیه .نمیدونم نظر شما چیه؟!
(وتبارک الله احسن الخالقین)
( این عکس یه جنین با حاله که داره از داخل شکم به مامانش لگد میزنه!)
مهربون فاطمه هم هنوز بیداره.دایم کنارمه و حاضر نمیشه بره تو اتاقش بازی کنه.دایم بش میگم مامانب برو تو اتاقت بازی کن.میگه نه مامان میخوام پیش تو باشم.بچم از تنهایی خسته شده.آقای پدر(همسری)هم همین یه ساعت پیش اومد و کمی کنار ما نشست.سه نفری کمی کنار هم بودیم و ایشون بعد از شوخی با فاطمه جونی شب بخیر گفت که بره بخوابه.ان شاالله خوابای خوب ببینه و تنش سالم باشه...
فاطمه خانومی روزی ٣الی ٤ شلوار عوض میکنه و هر چی بهش میگم مامان این کارو نکن .میگه مامان دوست دارم شلوارم و عوض کنم.بعضی وقتها هم میگه شلوار نمیخوام دامنمو بده.حالا هم دوباره اومده تو بغلم و داره منو میبوسه........................
فعلا شب بخیر