خانه دل...................
چهارشنبه-٢٤اسفند-ساعت ٢:٣٠صبح
سلامی به طراوت بهار...امسال یه حال و هوای عجیب دارم.شاید به خاطر اینه که اولین سفریه که توی عید با مهربان همسرم اونم با ماشینمون داریم میریم.علت اینکه تا حالا هم نرفتیم این بوده که ما تا سال گذشته ساکن اهواز بودیم ورسم بر این بوده که اقوام از تهران بیان اهواز.
امسال قراره با هم به ایلا م بریم (خونه ی یکی از بهترین دوستامون که واقعا ماهن)بعدش هم پیش به سوی اهواز.
چند روز پیش خواب دیدم مامان و بابام دارن میرن مکه .توی خواب بغض کرده بودم و به همسری می گفتم من هم دلم می خواد برم.بعد از دوروز خبرای خوبی رسید که احتمال زیاد من و همسرم به مکه خواهیم رفت .البته صد در صد نیست.دعا کنید جور بشه.اگر بشه تو این سفر برادر شوهر و جاریم هم هستن.تو رو خدا دعاکنید بطلبه...
((یا الله و یا الله و یا الله
دلم حال و هوای طواف خانه ات را دارد.چشمانم ندیده به دور حرم امنت می گردند.چشمان با دیدنت به سجده می روند وعاشقانه وضوی عشق می کنند
ندیده تو را لبیک می گویم .چه خوش زمانی که من هم لایق لبیک تو شوم.
چه خوش است خیال زیارت تو.چه زیباست در دامن تو بودن.
شستن سیاهی جان با سیاهی پرده ی خانه ات
بلور اشکهای عاشقان جار ی است از زمزم
جان ها همه از بن کنده اند
خدایا دیوانه گشته ام در رویای شیرین خانه ات
رحمی کن
پروردگارا به اشتیاقم رحم کن و مرا بطلب...
ارحم یا ارحم الراحمین))
مهربون فاطمه هم بالاخره خوابید.من هم کم کم باید راهی یه خواب خوب بشم.امروز روز خوبی بود و خوب هم به پایان رسید.
ان شاالله امسال سال ظهور مهدی فاطمه باشه(آمین یا رب العالمین)