فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

مهربان فاطمه و علی کوچولو

التماس دعا.........................

  به نام یگانه خالق مهربان سلام به همگی.دلم برای همگیتون تنگ شده بود .خیلی با تاخیر اومدم.حقیقتا امتحانات میان ترم داره شروع میشه و از اونجا که من هم زیاد به درس ها نپرداختم درسهام انباشته شده.خیلی حرف ها دارم که باید براتون بگم.اما حقیقتا امروز اومدم بگم که تا اواسط اردیبهشت نمیتونم بهتون سر بزنم .خیلی برام دعا کنید.خیلی دوستون دارم.التماس دعای بیکران از همه ی مامانای مهربون امروز و فردا........................... ...
20 فروردين 1391

دس دسی صداش میاد صدای کفش پاش میاد................

  یکشنیه-١٨اسفند-ساعت ٣:٠٠نیمه شب     سلام.عید همگی پیشاپیش مبارک باشه و بکام. دلم میخواد سالمو با یه خبر خوب شروع کنم اون خبر و رو آخر مطلبم بخونید. امروز عکس مهربون فاطمه رو از آتلیه گرفتم.خیلی قشنگ شده .یه عکس سه نفره ی کوچیک هم گرفتیم.خیلی خوشحالم.خیلی قشنگن. ٢تا عکس شبیه هم به مامانامون عیدی دادیم تا یه عکس خوشکل از مهربون فاطمه داشته باشن. قرار بود که فردا بریم ایلام که به علت یه سری مشکلات کاری همسری به پس فردا موکول شد.البته قراره بریم ایوان.خیلی تعریفش رو شنیدم.میگن جای خوش آب و هواییه. اونجا قراره بریم خونه ی یکی از بهترین دوستانمون.یه خانواده ی بسیار مومن و با صفا...
28 اسفند 1390

کرببلا نبر زیادم جوونیم وپای تو دادم.......

  پنجشنبه-26اسفند-ساعت 21:30 سلام.امروز به طرز عجیبی دلم گرفته و قلبم تحت فشاره.دائم گریه می کنم.دلم هوای زیارت اقا امام حسین رو کرده.میدونید چیه مادرشوهرم اینا و برادر شوهرم عازم زیارت کربلا هستند.من هم خیلی ذلم می خواست برم.نزدیکه 8ساله که لیاقت دیدار حرمشون رو ندارم.هر کاری می کنم دلم باز نمیشه.حالم اصلا خوب نیست من هم کربلا می خوام. خدایا به فریاد دلم برس.مثل دیوونه ها توی خونه میگردم آرامش ندارم.یکم میشینم دوباره بلند میشم میرم تو اتاق دراز میکشم.خدایا دلم رو آروم کن.خیال کربلا از ذهنم بیرون نمیره.اشک امانم رو برده.فعلا خداحافظ ...
26 اسفند 1390

خانه دل...................

  چهارشنبه-٢٤اسفند-ساعت ٢:٣٠صبح سلامی به طراوت بهار...امسال یه حال و هوای عجیب دارم.شاید به خاطر اینه که اولین سفریه که توی عید با مهربان همسرم اونم با ماشینمون داریم میریم.علت اینکه تا حالا هم نرفتیم این بوده که ما تا سال گذشته ساکن اهواز بودیم ورسم بر این بوده که اقوام از تهران بیان اهواز.   امسال قراره با هم به ایلا م بریم (خونه ی یکی از بهترین دوستامون که واقعا ماهن)بعدش هم پیش به سوی اهواز. چند روز پیش خواب دیدم مامان و بابام دارن میرن مکه .توی خواب بغض کرده بودم و به همسری می گفتم من هم دلم می خواد برم.بعد از دوروز خبرای خوبی رسید که احتمال زیاد من و همسرم به مکه خواهیم رفت .البته صد در صد نیست.دعا کنید جور بشه....
24 اسفند 1390

خونه تکونی............

  سه شنبه-٢٣اسفند-ساعت٤صبح سلام .خیلی خیلی خستم.فاطمه هم حسابی عاجزم کرده و هر کاری میکنم نمی خوابه. از اونجایی که همسری صبح تا شب نیست همه ی کارای خونه یه تنه رو دوش خودمه.خیلی خونه تکونی با داشتن یه بچه و هزار و یه کار که باید بکنی  اونهم دست تنهایی سخته. توی چند ماهی که اسباب کشی داشتیم هیچ وقت فرصت درست کردن و مرتب کردن واقعی کمد ها رو نداشتم.خلاصه با تحریک نی نی وبلاگی ها من هم دست بکار شدم.اتاق من و همسری وتموم کمدها زیر و رو تمیز شد.اتاق فاطمه گلی هم بعد از دو الی سه روز تموم شد.البته تو این مدت کارهامو با سرماخوردگی شدید انجام دادم. امروز هم که مهربون فاطمه تب کرده بود....
23 اسفند 1390

سخن مادرانه با مهربان فاطمه.......

  شنبه-20اسفند-ساعت 3:00 سلام.چند روزه سرما خوردم و دل و دماغ هیچ کاری رو ندارم.یه عالمه کار هم دارم و وقت هیچی.همسری چند روزه ماموریته و من و مهربون فاطمه تنها.البته مامان دائم بهم سر زده.ویه شب هم خونه ی خواهرشوهر نازنینم بودم. الان که دارم این مطلب و میگذارم.مهربون فاطمه خوابه.من منتظر همسری.ان شاالله قراره تا حداکثر یه ساعت دیگه خونه باشه.با اینکه خیلی خوابم میاد و قرص هم خوردم اما مشتاقانه منتظر دیدن بابای مهربون فاطمه هستم.   امروز کمی توی فکر بودم.فکر اینکه چقدر زود این عمر ما میگذره.خدا کنه خوب بگذره.فاطمه ی من هم روز به روز زیباتر و بزرگتر میشه(ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم).الهی عا...
21 اسفند 1390

جیره خوار اهل بیت(س)

  دوشنبه-15 اسفند-ساعت 12:30   سلام.خیلی ناراحتم از اینکه میتونم دیر به دیر توی نی نی وبلاگ پیام بزارم علتش درس هامه که بسیار سنگینن.دو روز فاطمه خانومی پیش مامانم بود تا من کمی به درسام برسم.ولی امشب دوباره قدمش رو چشم مامان و بابا گذاشت و اومد و خونه رو روشن کرد. (این عکس توی هتل در مشهد گرفته شده-بهمن ٩٠)   این روزا که کم کم حال و هوای عید  رو داره (البته اگر سرما اجازه بده کم کم وارد بهار شیم!!)من هم دلم برای فامیلامون تنگ شده.برای عمه هام -عموهام.دختر عموها و دختر عمه ها -برای دوستای صمیمی .کاشکی واقعا فرصتی بشه و با مهربون فاطمه بریم اهواز.دلم برای همشون تنگ شده. (فاطمه-تشیی...
15 اسفند 1390

هورا.......

چهارشنبه-10 اسفند 90-ساعت19:40   سلام.هورا دوباره نی نی وبلاگ......................... این چند روز حسابی سرم شلوغ بود نتونستم به نی نی وبلاگ سر بزنم.دوستم پروانه خانومی اینجا بود و دیگه زمان از دستمون در رفت....   از تولد امیری بگم که خیلی خوش گذشت  وعالی بود.از همه بیشتر به امیر طلا و فاطمه خوش گذشت.یه خبر خوبم بدم که این شاالله از این به بعد حتما عکس میگذارم چون بالاخره کابل موبایلمو پیدا کردم.خیلی ها هم لطف داشتن و گفته بودن از مهربون فاطمه عکس بزارم.ممنونم....   مهربون فاطمه وامیر در تولد امیرحسین طلا       اینم کادوی مهربون فاطمه به امیر طلا   &n...
10 اسفند 1390

نی نی های امروز جوانان رشید فردا........

    پنجشنبه-٤اسفند-ساعت:١:٠٠ سلام به دوستای خوبم.دو روزه مهمون دارم و حسابی سرم شلوغ بوده.امشب بعد از اینکه مهمونام رفتن با همسری رفتم شهروند خرید.از شنبه بالاخره پروانه جونیم میاد و چیز زیادی تو خونه نداشتم.     فردا هم اگر خدا بخواد قراره بریم خونه ی برادر شوهرم اینا .آخه سالگرد عقدشونه.ان شاالله مبارکشون باشه.پارسال همین موقع مقام معظم رهبری عقدشون کرد و حضرت آقا انگشتر عقیقشون و هدیه به داماد دادن و حالا اون انگشتر زیبا حلقه ی عقد برادر شوهرمه.خوش بحالشون.کاشکی بشه فاطمه ی من هم که بزرگ شد آقا عقدش کنه .الهی آمین     هنوز نتونستم کادوی امیری رو بگیرم.خدا کمک کنه تا فردا ...
4 اسفند 1390