فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

مهربان فاطمه و علی کوچولو

مشهدالرضا

سه شنبه.١٣ تیر.ساعت :٧بعد ازظهر.هتل درویشی مشهد سلام به همگی.١١ام شب ساعت ٨پرواز داشتم برای تهران.هواپیما هم از شانس ما یک ساعت و نیم تاخیر داشت.پدرمون دراومد تا ساعت یازده ربع کم رسیدیم فرودگاه مهرآباد.البته خداییش اهواز خیلی خوش گذشت.مخصوصا به مهربون فاطمه که چند تا دوست هم سن و سال خودشو پیدا کرده بود.عقد پسر عموم هم عالی بود.مثل همیشه که توی خانواده ی ما رسم هست یه مداح گفته بودن و حسابی به همه خوش گذشت.ان شاالله خوشبخت بشن.خلاصه وقتی رسیدم خونه خونه مثل دسته گل بود.مهربون همسری زحمت کشیده بود و تمیزی کرده بود و جارو زده بود.دستش درد نکنه. من هم که حسابی خوابم میومد با مهربون فاطمه خیلی زود خوابیدیم.صبح ساعت ٨:٣٠ بیدارشدم و شروع کردم...
13 تير 1391

اینبار راهی بهشت رضایم..............

  به نام خلق مهربانم دوشنبه-ساعت ٣:٣٠ صبح.کنار یه عالم جزوه درسی سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.وای که چقدر دلم براتون تنگ شده بود.ماجرا از این قراره که من از مکه اومدم  ورفت و اومد مهمانا هم شروع شد.خستگی سفر به کنار این رفت  واومد ها هم به کنار.بعد از دو سه روز که تازه اومدم کمی بخسبم(یعنی بخوابم و استراحت کنم)دوست جون جونی من یعنی پروانه خانوم به همراه همسری اومدن خونمون .اونم از شهر بوشهر.از زمانی که اومدن دیگه ما یه سره توی بازار بودیم برای خرید سیسمونی و................وای اینقدر شبا خسته و کوفته میومدیم خونه که نای حرف زدن هم نداشتیم.اما با تموم خستگیاش عالی بود.میدونید من پروانه رو...
5 تير 1391

روزتون مبارک

  جمعه-٢٢اردیبهشت-ساعت ١:٠٠ ظهر به وقت مدینه-هتل جوهراعاصمه سلام.دیشب بقیع حال وهوای خیلی خاصی داشت.شب میلاد حضرت زهرا کنار امام غریبمون امام حسن مجتبی(ع).به دیوار بقیع تکیه دادیم و روضه امام حسن (ع) رو گوش کردیم.چقدر سخت بود .نمیشد بلند گریه کرد. داشتم خفه میشدم.وای چه شبی بود.اینجا چقدر غریب پروره. راستی روز همتون مبارک   دلم گرفت دیگه فردا ساعت ٣ به طرف مسجد شجره راه می افتیم.مدینه تموم شد.باورم نمیشه.دلم از غصه داره میترکه.خدایا میشه دوباره بیایم حرم آقا رسول الله-بقیع-قبر حضرت حمزه.   ان شاالله روزیه همتون کنه. دلم برای مهربون فاطمه هم تنگ شده.قربونت بره مامانی.   راستی تمرینای منطق رو هم انجام دا...
22 ارديبهشت 1391

مدینه شهر پیغمبر

  دوشنبه -ساعت 19:22به وقت مدینه.هتل جوهره العاصمه سلام.از مدینه دارم پست میگذارم.دلم برای همتون تنگ شده.اینجا بهشته.جای همتون خالی.پروانه ی گلم مطلب زیباتو خوندم.برای تو و مامانت و نی نی خوشکلت مخصوص دعا کردم.من هم دل تنگتم.بوووووووووووووووووووس.خیلی میخوامت.از اینکه خواهری مثل تو دارم به خودم میبالم.   آمنه جونی نشد ازت خداحافظی کنم.از بس عجله داشتم.دوست دارم و برای یه نی نی خوشکل برات دعا کردم.تو رو هم می بوسم.     از خدا می خوام روزی همتون کنه که بیاین.عالیه.حال و هوای عجیبی داره.   مدینه شهر پیغمبر  مدینه شور و شینت کو   حسینت کو حسینت کو ...
18 ارديبهشت 1391

تا چند ساعت دیگه............

شنبه-١٦اردیبهشت-ساعت ١٦:٢٥   سلام -دلم میخواست این لحظه های ]خر هم یه چند کلمه ای نوشته باشم. تا چند ساعت دیگه میریم فرودگاه و به سوی جده پرواز میکنیم.خدایا به خاطر الطافت ممنونتم.   دایم توی خونه می چرخم.هی جمع و جور میکنم که وقتی برگشتم خونه دست گل باشه.   بعد از ٨ سال دیدار مجدد.زیارت بقیع.قبه ی سبز آقا رسول الله.خانه ی خدا که وقتی نگاهت برای اولین بار بهش می افته دلت هری میریزه و نا خودآگاه به سجده میری. دلم گرفته.حال عجیبی دارم.مهربون فاطمه داره از پیشم میره.مامان بزرگش داره میاد ببرتش.دارم دق میکنم.خدایا کمکم کن.   فقط تصور زیارت حرمش هست که بی تابم میکنه  ومن رو از...
16 ارديبهشت 1391

راهیه سفرم.راهیه بهشت..............

  سلام.خیلی سرم شلوغه و وقت ندارم.اومدم تا بگم همه ی دوستای خوبم حلال کنید من فردا سه و نیم صبح عازم مدینه منوره و مسجدالحرام هستم.وای اگه خدا کمکم کنه همتون رو دعا میکنم:مامان آینده-عارفه جون-مامان فاطمه-درسا جون-مامان یاس-حسنا سادات-شاهده گلی-نایسل خوب-مامان امیرحسیم-مامان امیر مهدی-مامان حنا-دلارام-مامان محمدرضا  و خیلی مامانا و نی نی های نازشون-اگه خیلی از قلم افتادن ببخشن چون اینقدر عجله دارم که .....     وای هیجان عجیبی دارم.دعا کنید سفر با معرفتی باشه.کاشکی این سفر به من اضافه کنه نه اینکه قدرشو ندونم و از دستش بدم.     کلی کار دارم.همسری هم داره یه سری مداحی و روضه رو موبایل م...
16 ارديبهشت 1391

وتبارک الله احسن الخالقین.........

به نام خداوند زیبا آفرین یکشنبه-١٠ اردیبهشت١٣٩١-ساعت١:٠٠نیمه شب -امروز باز هم دندون درد اومده سراغم.٤تا استامینوفن خوردم.امروز یه عالمه کار هم کردم.این کار خونه هم که تموم شدنی نیست! فاطمه خانومی هم امروز راه میرفت و می میومد بغلم و میگفت :مامان خوشکلم دوست دارم و دایم دستمو می بوسید.خدایا دلم ریش میشه.غم به دلم چنگ میزنه.چه جوری دوریشو تحمل کنم.   فردا اگه خدا بخواد باید برم واکسن مننژیت بزنم برا مکه.دوشنبه هم وقت دندون پزشکی و بیناسنجی دارم.سه شنبه هم یه دکتر دیگه!!!!   این هفته همش باید برم دکتر. تا یکشنبه ٧روز مونده تا قسمت بشه و ما بریم مدینه ی منوره.الحمدلله رب العالمین.خدایا ...
10 ارديبهشت 1391

برای بار دوم

به نام مهربانترین مهربانان پنجشنبه-ساعت ٣نیمه شب-٧/٢/٩١) سلام دوباره الان توی ایمیلم داشتم مطلب زیبایی می خوندم که خیلی جاهاش با ماها هست.با اینکه به تازگی یه مطلب جدید توی وب گذاشتم .دلم میخواست برای بار دوم پست بزارم .امیدوارم برای شما هم جذاب و آموزنده باشه:   ما لیاقت آزادی ... ؟ · مهمترین کارمان در اول هر ماه صف کشیدن جلوی عابر بانکها برای گرفتن حق السکوت ماهانه است. چون می ترسیم اگر اول ماه پول را برداشت نکنیم مثل سهمیه بنزین می سوزد!. · یک ساعت در ترافیک بزرگراه همت معطل می شویم و ککمان نمی گزد ولی سر تقاطع به اندازه ده ثانیه نمی توانیم منتظر عبور ماشین روبرویی باشیم. · آنقدر راحت طلب و...
7 ارديبهشت 1391

بی بی , بی حرم دلم برای دیدن حرمت بهانه میگیرید..........

  بسم رب الفاطمه(س) ٦ اردیبهشت ٩١-ساعت ١٢:٣٠شب-چهارشنبه سلامی به گرمای اردیبهشت البته هنوز سرده!!!! بالاخره امتحان صرف عربی ١ رو با موفقیت دادم و فکر کنم زدم تو گوش بیست.هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. امسال عید خیلی خیلی خوبی داشتیم واقعا ایوان خوش گذشت.البته به خاطر آفتاب سوزانی که داشت بدجوری سوختیم.اونقدر که هنوز دستام دورنگه هستن. از همه مهمتر خبر خوشی که دارم اینه که قضیه مکه ی ما حل شد و خدا روسر ما منت گذاشت و ١٧م همین ماه عازمیم.وای از خوشحالی نمیدونم چه کنم.فرصت زیادی هم ندارم.البته کنار لبخندام ناراحتی هم دارم.اونم اینه که مهربون فاطمه با ما نمیاد.وای توی این دوازده روز دیوونه میشم.البت...
7 ارديبهشت 1391