فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

مهربان فاطمه و علی کوچولو

هر روز افطاری ۰۰۰۰۰

به نام خدای مهربان پرور سلام۰دارم با مهربون فاطمه میریم افطاری۰خدا همیشه سفره ها رو با برکت کنه۰ولی ارزوم شده یه روز بشینم تو خونه به خونه برسم۰تا روزم حوصله کاری رو ندارم۰این روزها هم افطاری این و رو اون وریم۰نمیرسم۰اگه شد شب تا سحر یه خونه تکونی میکنم۰از بی نظمی بدم میاد۰فاطمه گلی هم نشسته و عمو پورنگ میبینه۰پیش دبستانی هم هنوز ننوشتمش۰ایشالله فردا۰دلم میخواد یه بار دیگه نمایشگاه قران برم۰میخوام اگه شد فاطمه رو ببرم بخش کودکش تا با قران بیشتر اشنا بشه۰ایشالله۰برم دیگه۰خداحافظ شنبه-۱۴مرداد۱۳۹۱-ساعت ۶:۳۰بعدازظهر
14 مرداد 1391

بازهم چند تا عکس

  به نام خداوند بسیار مهربانم شنبه-١٤مرداد-نیمه ی رمضان المبارک-١٣٩١-ساعت ٢:٣٠نیمه شب سلام-امروز هم میخوام چند تا عکس بزارم(لااقل تلافیه این مدتی که عکس نزاشتم بشه): ..................................................................................................................................... فاطمه وقتی تازه میخواست احساس استقلال پیدا کنه(مامان قربون این صورت قشنگت بشه)   ......................................................................................................................................... پروانه خواهر عزیزم و همسرش که دوستای خانوادگیمون هستن...الان بوشهرن .....
14 مرداد 1391

نو گل خندان..................

به نام خداوند کریم یا کریم اهل بیت جمعه-١٢مرداد-رمضان المبارک-ساعت٥صبح     سلام.عید همگی مبارک باشه .میلاد کریم اهل بیت بر همگی به خصوص نی نی وبلاگی ها مبارک باشه..توی این روز برای هم دعا کنیم تا ان شالله بهره ای از خان کرمشان ببریم. امشب افطاری خونه ی عمه ی مهربون فاطمه بودیم.دستش درد نکنه خیلی زحمت کشیده بود.ولی مهربون فاطمه و امیرحسین خیلی با هم درگیر شدن و این وسط من و عمه جونی کلافه شدیم.بعد افطار با عمه اینا رفتیم یه دوری زدیم و برگشتیم.خیلی خوش گذشت . قبل از افطاری با مهربون فاطمه و همسری هایپر استار رفتیم.یه دستگاه گریل گرفتم.خدایی قیمتش مناسب بود.این دستگاه رو گرفتم تا دیگه برای همسری چیزی...
13 مرداد 1391

دلم گرفته

به نام او که همه چیز از اوست چهارشنبه-۱۱مرداد۱۳۹۱-ساعت ۷:۵۰-هنوز همسری برای افطار نیومده سلام۰این روزا دلم میخواد هی بیام و مطلب بنویسم۰این همه بچه بزرگ کن اخرش بگه من خونه ی مامان جون میخوام برم و اگه نزاری کلی گریه بکنه۰عجبا!!!! دلم هم کمی گرفته. اخه درجه کبد چرب همسری یک درجه بالا رفته و چربی خونش کمی از حدنرمال بالاتره۰امروز به خاطر این قضیه گریه کردم۰اخه بنده خدا خیلی هم رعایت میکنه ۰سنی هم نداره ۰اخه ۲۹سال خیلیه؟!میگن دلیلش فعالیت نداشتنه۰اخه ایشون صبح زود میره و ساعت ۱۰ بعضی وقتا۱۱یا دوازده شب میاد خونه۰همش هم جلسه و پشت میز نشستن۰خدایا به بابای مهربون فاطمه سلامتی و طول عمر و توفیق خدمت بده۰خدایا چراغ خونمون رو روز ب...
11 مرداد 1391

ضیافت افطاری

به نام  خدای من و تو که بی همتاست چهارشنبه-١١مردادماه ١٣٩١-رمضان المبارک-ساعت١٢:٥٠ نیمه شب سلام.امروز من و همسری و مهربون فاطمه ضیافت افطاری ترتیب داده بودیم.در این ضیافت مامان جون باباجون های فاطمه و عمه و شوهر عمه ی فاطمه و همچنین امیر طلا وعمو و زن عمو فاطمه وخاله یمامان و بابای فاطمه به همراه دو پسرش و پسرخاله ی مامان و بابا و خانمشون و همچنین عموی مامان جونای فاطمه و نوه ی گرامیشون حضور داشتند. ما این افطاری رو در یه محیط بسیار زیبا در طبیعت زیر آلاچیق برگزار کردیم.افطاری هم آش و حلیم و در آخر دل کبابی و چایی ذغالی بود.البته نون و پنیر و سبزی...میوه....زولبیا بامیه....آجیل(البته خورده نشد چون همه گفتن سیریم و دیگه جا ن...
11 مرداد 1391

عکس

به نام خدایی که نازنین آفرینه سه شنبه-10مرداد.ماه مبارک رمضان.ساعت 4:40صبح باز هم سلام .دوست گلم مامان آقا ابالفضل راهنماییم کرد بالاخره موفق شدم عکسام رو آپلود کنم.هورااااااااااااااااا.ممنون خواهر گلم:   اینجا مشهد مقدسه.برای نیمه شعبان رفته بودیم پابوس آقا السلام علیک یا علی بن موس الرضا(ع)     مامان قربون این حجاب نازت بره ................................................................................. اینجا هم مثل عکس قبلی توی حرم مقدس آقاست     دختره و نازش .................................................................   اینم چند تا ع...
10 مرداد 1391

بی حوصله

به نام او که بی همتاست سه شنبه-(مغزم هنگ کرده نمیدونم چندمه)-ساعت 4صبح سلام.الان هر کاری میکنم عکسام آپلود بشه نمیشه .حجم عکسام بالاست.بالاخره درستشون میکنم..من میتونم. حوصلم سر رفته ..آخه مهربون فاطمه رفته خونه ی مامانجونش(مامان باباش)...   دلم برات تنگ شده جونم...... فعلا...بی حوصلم...بای   ...
10 مرداد 1391

امروز خوشحالم ....شکرت خدا.....

    به نام خالق یکتا ...مهربان تر ازمادر-مهربان تر از پدر -مهربان تر از باران .... دوشنبه-9مرداد 1391-ساعت 2:00نیمه شب سلام.امروز هم از اون روزهای بسیار عالی بود.بعدازظهر به همسری زنگ زدم گفتم آقا برای افطار چی میل دارین که ایشون گفتن برای افطار قراره با هم با یکی از دوستای ایشون و خانواده شون بریم بیرون.ما هم به یه مجموعه ی زیبا در بالای لویزان رفتیم.واقعا آدم باید بگه:وتبارک الله احسن الخالقین.چقدر خوش آب و هوا وزیبا. خانواده ای که من باشون آشنا شدم خانواده ی ایرانی ولی ساکن قطر بودند که البته قرار بود دوباره به ایران برگردن.واقعا خانواده ی مهربون و مومنی بودن و از هم نشینی باشون لذت بردم.چقد...
9 مرداد 1391

شهرالرمضان.....الذی انزلت فیه القران

  بسم الله الرحمن الرحیم شنبه.٧مرداد.سال١٣٩١.ساعت٦:٣٠صبح. سلام به همگی.یه مدت پیش یه عالمه مطلب نوشتم ولی متاسفانه ارسا ل نشد و من حسابی عصبانی شدم.خلاصه الان هم که مینویسم زیاد حوصله ندارم. تولد مهربون فاطمه ی من ٢٧ تیر بود که ما شبش براش تولد گرفتیم.خداییش خیلی خوش گذشت.مهربون فاطمه ی من ٤سالش تموم شد و رفت توی ٥ سال.هزارساله بشی جیگرم.   فاطمه خانوم ما امسال به حول و قوه ی الهی میره پیش دبستانی١.یه مدرسه خوب براش پیدا کردم.قرآنیه.با تفریح و شعر و داستان قرآن رو موضوعی یادشون میدن و ان شالله تا ٥ دبستان حدود ٢٠ جز قران و حفظه.البته بگم من از همین قضیش راضیم ک ه مدت یادگیری طولانیه و بچه بهش فشار نمی...
7 مرداد 1391