فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

مهربان فاطمه و علی کوچولو

یه روز قشنگ دیگه......

بسم الله الجمیل سه شنبه-11/7/91-6صبح سلام.یه روز قشنگ دیگه شروع شد...امروز روز سومیه که مهربان فاطمه ی عزیزم میره پیش دبستانی...منهم خیلی خوشحالم...هر روز صبح خیلی مشتاق و خوشحال از خواب بلند میشه...وااااای خدایا ممنونم که فاطمه ی من خوشحاله...روز اولی که بردمش مهد بچه هایی که اومده بودن گریه میکردن و از ماماناشون جدا نمیشدن...تو این اوضاع مهربون فاطمه ی من میگفت مامان تو برو دیگه بعدا بیا دنبالم...خدایا شکرت...بالاخره دخترم احساس استقلال میکنه...مربیش هم ازش راضیه و تعریفشو میده و میگه خیلی خانومه...ماشالله...مامان قربونت بره... راستی حالا که مهربون فاطمه از صبح تا یک بعدازظهر میره مهد منهم تصمیم گرفتم به سلامتیم بیشتر ا...
11 مهر 1391

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند.........................

بسم الله الرحمن الرحیم شنبه-8/7/1391-ساعت 5:30صبح ............................................ سلام خیلی وقتا فکرم مشغول موضوعات مختلف میشه...فکر اینکه هرکدوم از ماها توی جایگاههایی که هستیم وظایفی داریم..... مدتها این مطلب جز دل مشغولی هام شده که آیا من این جایگاه رو درک کردم یا نه و اگر میدونم به وظیفم عمل میکنم یانه..یکی از جایگاههایی که من و خیلی از شماها دارین مادر و پدر بودن.. خیلی وقتها میترسم که با یه عمل اشتباه ولو غیراگاهانه در آینده ی دخترم مخاطره ایجاد کنم....بیشترین چیزهایی که برام مهمه اینه که مهربان فاطمه ی من  بدونه در درجه ی اول یه انسانه و بعد ازاون به جایگاه ویژه ی خودش که...
8 مهر 1391

علی کوچولو...این مرد کوچک

  به نام خداوند انسان / هم او که سزاوار وتبارک الله احسن الخالقین است ................................................ جمعه-7/7/1391-ساعت 6صبح-مصادف با میلاد السلطان علی بن موسی الرضا(ع) عید همگی مبارک باشه ایشالله..ایشالله همگی با هم پابوس بارگاه ملکوتی آقا ایشالله ....................................... سلام.امروز با یه عکس اومدم...اونم عکس گل پسر پروانه خانوم...که دوست جون جونیه منه..اسم پسرش رو هم گذاشته علی..عزیزم خیلی خوشکل و نازه..بگید ماشالله قابل توجه خاله حسنه...خاله آمنه و خاله زهره (علی کوچولو...این مرد کوچک)       ایشا...
7 مهر 1391

شناگر کم نفس

به نام خالق مهربانم  هم او که بسیار دوستش دارم و هر چه دارم از اوست   سلام.مدتیه هرچی تلاش میکنم حوصله ای در خودم نمیبینم.میدونم این صفت ناپسندیده ایه..ولی خب شاید به زمان نیاز داشته باشه ...یه نوع خودسازی.. شاید برای اینکه بتونم شناگرخوبی باشم باید یه مدت نفس گرفتن رو تمرین کنم...این روزا برای شنا نفس کم دارم....فقط همین قدر بگم که برام دعا کنید... همتون رو دوست دارم...خیلی خیلی به دعاتون محتاجم... نمیدونم تا چه مدتی نیستم..شاید خیلی کوتاه در حد دو سه روز ...یا شاید هم بیشتر...نمیدونم... قبل از رفتن یه خبر خوب هم بدم.بالاخره پسر گل پروانه خانوم هم بدنیا اومد..اونم با وزن 900/1..دلم تاپ توپ میکنه ب...
3 مهر 1391

اومدم

به نام یگانه خالق مهربانم پنجشنبه 30شهریور1391-ساعت1:40نیمه شب دوستای عزیزم سلام.برای این همه تاخیر عذرخواهی میکنم.خیلی از دوستان محبت داشتن و پیام دادن  و من رو شرمنده کردن.. از وقتی که از سفر اومدم هنوز خستگیم در نرفته...نمیدونم چرا...کم حوصله هم شدم.. مامانم مشهد رفته و حسابی دلتنگشم..قربونت برم یه روزه رفتی ولی برام خیلی بیشتر گذشته..تنت سالم باشه و همیشه شادباشی..عکسای زیادی دارم..ایشالله از امروز سعی میکنم دائم بیام و مطلب بزارم..واقعا همتون رو دوست دارم و خوشحالم که هستین...   ...
30 شهريور 1391

الحمدلله الذی.......

  الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین)ع)   سلام.مجددا عید همگی مبارک از شب یکشنبه یه ذوقی توی دلم بود.اصلا دل  تو دلم نبود.صبح ساعت 8به سمت بیت رهبری راه افتادیم. یه هیجان عجیبی در من و همسرم و مهربان فاطمه بود. به اونجا که رسیدیم با کمال تعجب دیدم که من و فاطمه  اولین نفری هستیم که رسیدیم...فاطمه یه مقنعه و چادر  زده بود...اون هم ذوق داشت... تا در باز شد من و فاطمه وارد سالن بیت  شدیم..عجب حال و هوایی بود...شیرینی وشربت گذاشته بودند  واز اونجا که میدونم این شربت و شیرینی مال بیت آقاست به فاطمه گفتم مامان بخ...
1 شهريور 1391